نویسنده: دکتر پویان قمری
به پادکست این مقاله در اسپاتیفای گوش دهید
بیشتر انسانها مطمئناند که «انتخاب میکنند». اما اگر لحظهای سکوت کنیم و صادق باشیم، پرسش واقعی چیز دیگری است:
چه چیزی در من انتخاب میکند؟
تجربهی انسانی نشان میدهد که انتخاب، اغلب نتیجهی آگاهی نیست؛ نتیجهی حافظه است. حافظهی ترسها، کمبودها، تربیت، دین، فرهنگ، زخمها و الگوهایی که پیش از آنکه ما به دنیا بیاییم، برایمان تصمیم گرفتهاند. انسان آزاد است عمل کند، اما غالباً آزاد نیست بخواهد. خواستن، خودش برنامهریزی شده است.
ادیان بزرگ این واقعیت را پنهان نکردهاند.
در قرآن آمده است: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ»
راه نشان داده شد، نه انتخاب تحمیل شد. و بلافاصله روشن میکند که واکنش انسان به این راه، وابسته به سطح آگاهی اوست، نه صرف دانستن.
در تورات، زندگی و نیکی «پیشِ روی» انسان گذاشته میشود، نه در درون او تزریق. دیدن کافی نیست؛ دیدنِ آگاهانه مهم است.
انجیل نیز آزادی را نه نتیجهی قانون، بلکه حاصل مواجهه با حقیقت میداند: «The truth shall make you free.»
اما حقیقت چیست؟
حقیقت آن چیزی نیست که حفظ کردهایم؛ حقیقت چیزی است که وقتی میبینیمش، دیگر نمیتوانیم مثل قبل زندگی کنیم.
فلسفهی شرق این را بیپرده میگوید. در متون ودایی آمده است: آنگونه که میبینی، همانگونه میآفرینی.
اگر نگاه شرطی است، انتخاب هم شرطی است. اگر نگاه آزاد است، انتخاب رها میشود.
کریشنا در بهاگاوادگیتا اختیار را به انسان میدهد، اما هشدار میدهد که دلبستگی به نتیجه، اختیار را به اسارت تبدیل میکند. انتخابی که از ترسِ از دست دادن برمیخیزد، حتی اگر درست به نظر برسد، آزاد نیست.
حکمت ایرانی این مسئله را قرنها پیش فهمیده بود.
فردوسی خرد را «چشم جان» مینامد؛ یعنی بدون آن، حرکت هست اما جهت نیست.
و شمس، بیرحمانه اما دقیق، میگوید: آنچه تو را دگرگون نکند، انتخاب نیست؛ تکرار است.
اینجاست که معیار انتخاب روشن میشود. انتخاب آگاهانه نه با هیجان شناخته میشود، نه با تأیید دیگران، نه حتی با نتیجهی فوری. انتخاب آگاهانه نشانههایی دارد: آرامش پس از تصمیم، توان پذیرش مسئولیت کامل پیامدها، و مهمتر از همه، نزدیکتر شدن به نسخهای صادقتر از خود.
اگر انتخابی تو را فقط از یک درد فراری میدهد، اما چیزی به فهمت اضافه نمیکند، آن انتخاب نیست؛ واکنش است.
اگر انتخابی بدون نگاه دیگران فرو میریزد، از درون نیامده است.
و اگر انتخابی تو را مجبور میکند خودت را توجیه کنی، هنوز بالغ نشده است.
در نهایت، پرسش اصلی ساده اما بیرحم است:
اگر امروز همه نقشها، باورها و عادتها را کنار بگذاری، واقعاً چه میخواهی؟
و آیا جرأت داری چیزی را رها کنی که دیگر با تو همراستا نیست، حتی اگر سالها برایش جنگیدهای؟
قرآن این مسیر را در یک جمله جمع میکند: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا»
رستگار کسی است که نفس خود را پالایش کرد.
پالایش یعنی جدا کردن صدای «من» از صدای ترس، تاریخ و تکرار.
آزادی یک نقطه نیست که به آن برسی. آزادی یک تمرین دائمی است.
تمرین دیدن، مکث کردن، و هر بار از نو انتخاب کردن.
بیشتر انسانها زندگی را ادامه میدهند. انسان آگاه، گاهی جرأت میکند مسیر را عوض کند.
و این، آغاز قدرت است.