«آغاز سفری به ژرفای احساس و هستی»
جیگولوژی اَبر | دانش احساس
به جیگولآباد خوش آمدی؛
جایی که نه به زمان وابسته است، نه به مکان.
جایی که لمس، شفا میدهد،
هویت، چون رود جاریست،
و هر دیدار، آیینهایست از راستی درون.
جیگولآباد یک سرزمین نیست.
نه رؤیاست، نه خیال.
انقلابیست خاموش در ژرفای وجود –
روایتی از پنج زن، از پنج گوشهی جهان،
یک مرد که نه خاک دارد، نه مرز؛ اما دلش برای مردم میتپد،
و بانویی رازآلود از سوییس به نام مادام ژیژی،
که ردای کتانی سرخ بر تن دارد و بوی اسطوخودوس میدهد.
💃🏽 پنج زن، پنج قاره – آزاد، نیرومند، لطیف
🧘♂️ مردی بیسرزمین – اما از آنِ همهی آدمها
🔮 زنی افسانهای از کوههای آلپ – که نمیپرسد: «کی هستی؟» بلکه آهسته میپرسد: «اینجا، واقعاً اینجا هستی؟»
🎭 شعر. شور. شهود.
اگر دلتنگ دنیایی هستی که فقط برای دویدن ساخته نشده،
اگر در طلب قصههایی هستی
که در جانت ریشه میدوانند،
پس جیگولآباد، فصل بعدی زندگی توست.
جیگولآباد، مکان نیست –
صدای آرام روح توست، وقتی بالاخره، رها میکنی…