دوشنبه 12 خرداد 1404

جیگولوژی اَبر | دانش احساس

 

«آغاز سفری به ژرفای احساس و هستی»

جیگولوژی اَبر | دانش احساس

به جیگول‌آباد خوش آمدی؛
جایی که نه به زمان وابسته است، نه به مکان.
جایی که لمس، شفا می‌دهد،
هویت، چون رود جاری‌ست،
و هر دیدار، آیینه‌ای‌ست از راستی درون.

جیگول‌آباد یک سرزمین نیست.
نه رؤیاست، نه خیال.
انقلابی‌ست خاموش در ژرفای وجود –
روایتی از پنج زن، از پنج گوشه‌ی جهان،
یک مرد که نه خاک دارد، نه مرز؛ اما دلش برای مردم می‌تپد،
و بانویی رازآلود از سوییس به نام مادام ژی‌ژی،
که ردای کتانی سرخ بر تن دارد و بوی اسطوخودوس می‌دهد.

💃🏽 پنج زن، پنج قاره – آزاد، نیرومند، لطیف
🧘‍♂️ مردی بی‌سرزمین – اما از آنِ همه‌ی آدم‌ها
🔮 زنی افسانه‌ای از کوه‌های آلپ – که نمی‌پرسد: «کی هستی؟» بلکه آهسته می‌پرسد: «اینجا، واقعاً اینجا هستی؟»

🎭 شعر. شور. شهود.

اگر دل‌تنگ دنیایی هستی که فقط برای دویدن ساخته نشده،
اگر در طلب قصه‌هایی هستی
که در جانت ریشه می‌دوانند،
پس جیگول‌آباد، فصل بعدی زندگی توست.

جیگول‌آباد، مکان نیست –
صدای آرام روح توست، وقتی بالاخره، رها می‌کنی…

بیشتر بخوانید

قسمت ششم: رستم و اسفندیار – زره ایمان، چشمان بسته

به این داستان در اسپاتیفای گوش دهید  گروه تلگرام شاهنامه‌خوانی و بررسی شاهنامه نوشتهٔ دکتر پویان قمری شاهزاده‌ای جوان، پاک‌سرشت، دلیر و پرهیزکار، سال‌ها به بند کشیده...

جیگول‌آباد: جایی که لمس، کلمه می‌شود و نگاه، راه عبور

  ✍🏻 نوشته‌ی دکتر پویان قمری روایتی از مرزهای نامرئی، جایی میان اشتیاق و آرامش آمدم. نه از دروازه‌ای رسمی، نه از جاده‌ای با تابلو. آمدم، چون بدنم می‌دانست...

از سرمایه تا رسانه: مسیر نوین موفقیت در بازار جهانی

نویسنده: دکتر پویان قمری، اقتصاددان سوئیسی و بنیان‌گذار پلتفرم ALand پایان عصر کسب‌وکار به شیوه‌ی سنتی ده سال پیش، سرمایه‌گذاری همه‌چیز بود. اگر بودجه کافی جذب...

رستم و سهراب – نبرد ندانستن با خویشتن

نوشتهٔ دکتر پویان قمری به این داستان در اسپاتیفای گوش دهید  گروه تلگرام شاهنامه‌خوانی و بررسی شاهنامه بخش اول: پدری که نمی‌داند، پسری که نمی‌پرسد در دنیایی که...

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

مطالب مرتبط

جیگول‌آباد: جایی که لمس، کلمه می‌شود و نگاه، راه عبور

  ✍🏻 نوشته‌ی دکتر پویان قمری روایتی از مرزهای نامرئی، جایی میان اشتیاق و آرامش آمدم. نه از دروازه‌ای رسمی، نه از جاده‌ای با تابلو. آمدم، چون بدنم می‌دانست...

مطالب داغ هفته