به قلم دکتر پویان قمری
در یکی از زیباترین روایتهای تاریخ اندیشه، برزویه طبیب به دنبال گیاهی میگردد که مردگان را زنده کند.
سفر میکند، میپرسد، با حکیمان بسیار سخن میگوید، اما گیاه را نمییابد.
تا آنکه پیر هندو به او میگوید:
گیاه در خاک نیست؛
در کتاب است؛
در دانایی است؛
هر که از جهل به فهم برسد زنده میشود.
این داستان فقط یک افسانه نیست؛
یک الگو است.
و این الگو در همه فرهنگهای جهان تکرار شده است:
در ادیان، فلسفهها، اسطورهها و حتی متافیزیک مدرن.
این مقاله تلاش میکند متنهای اصلی را کنار هم بگذارد تا نشان دهد چگونه همه تمدنها یک پیام مشترک دارند:
مرگ واقعی خاموشی ذهن است،
و زندگی واقعی بیداری جان.
متن در ادیان و فرهنگهای مختلف
- قرآن
متن اصلی:
وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ
سوره عنکبوت، آیه 44
ترجمه:
این زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست و زندگی حقیقی در جای دیگر است.
تحلیل:
در نگاه قرآن، مرگ واقعی مرگ جسم نیست، بلکه مرگ معناست.
وقتی انسان در سطح ظاهر میماند، در حقیقت زنده نیست.
- تورات
متن عبری:
יהי אור ויהי אור
سفر پیدایش 1:3
ترجمه:
روشنایی باشد و روشنایی پدید آمد.
تحلیل:
در سنت یهود، نور یعنی آگاهی و تاریکی یعنی نادانی.
نور الهی همان روشنایی ذهن است.
- انجیل
متن یونانی:
ἡ ἀλήθεια ἐλευθερώσει ὑμᾶς
یوحنا 8:32
ترجمه:
حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.
تحلیل:
آزادی یعنی خروج از مرگ ذهنی.
- اوپانیشادهای هند
متن سانسکریت:
तमसो मा ज्योतिर्गमय
Bṛhadāraṇyaka Upanishad 1.3.28
ترجمه:
مرا از تاریکی به سوی روشنایی ببر.
تحلیل:
این عبارت دقیقاً همان کشف برزویه است.
- بودا
متن پالی:
Avijjā paramā nidāna
ترجمه:
نادانی ریشه همه مرگهاست.
- چین باستان
از لائوتسه:
متن چینی:
知者不惑
ترجمه:
کسی که بفهمد سرگردان نمیماند.
- نبوغ وایکینگ
در ادای شاعرانه اسکاندیناوی آمده است:
He who gains wisdom has gained a life
که خرد مساوی زندگی است.
- فیثاغورس
جهان را عدد میداند.
عدد یعنی نظم.
نظم یعنی معنا.
- نیچه
میگوید:
هر که دلیل خود را بیابد هزار بار زاده میشود.
- شمس تبریزی
میگوید:
اگر درونت روشن نشود بیرونت معنا نمییابد.
- فردوسی
توانا بود هر که دانا بود.
تمام این متون از فرهنگهایی آمدهاند که هیچ تماس تاریخی با یکدیگر نداشتهاند؛
اما پیامشان یکی است:
روشنایی جان
یعنی زنده بودن،
یعنی بیداری،
یعنی خروج از مرگ جهل.
داستان برزویه در پرتو کدهای جهانی
برزویه به دنبال گیاه معجزهگر میگردید،
اما گیاه در خاک نبود؛
در آگاهی بود.
این همان قانون متافیزیک امروز است:
- هر آگاهی یک ارتعاش است.
- هر فهم تازه یک تولد است.
- هر انسان بیدار یک جهان تازه میآفریند.
در همه این متون، انسان با یک فرمان روبهروست:
بدان تا زنده شوی؛
بفهم تا رها شوی.
این پیام جهان است،
نه پیام یک فرهنگ یا یک دین.
مسیر عملی برای بیداری در جهان امروز
برای زنده ماندن در جهانی پر از صداهای بیمعنا باید سه تمرین را انجام داد:
تمرین نخست
هر روز یک چیز را بفهمید:
یک صفحه کتاب، یک نکته جدید، یک بینش تازه.
هر فهم یک ضربان تازه در قلب جان است.
تمرین دوم
چیزی را که میآموزید به کار ببرید.
دانشی که اجرا نشود روشنایی نمیآورد.
تمرین سوم
خودتان را در معرض انسانهای بیدار قرار دهید.
انرژی آگاهی منتقل میشود.
این مسیر به انسان قدرت، آرامش و ثروت میدهد،
چون ذهن بیدار میتواند جهان را درست ببیند؛
و هر که درست ببیند درست انتخاب میکند،
و هر که درست انتخاب کند پیروز میشود.
گیاهی که برزویه به دنبالش بود امروز هم در جهان هست:
نه در خاک،
در فهم،
در کتاب،
در تجربه،
در شهود انسان بیدار.
هر کس بفهمد زنده میشود،
و هر که از فهم فرار کند آرام آرام میمیرد.
در جهانی که سرعت صداها بالاست،
روشنایی جان تنها چیزی است که انسان را نجات میدهد.
و این گیاه همیشه در دسترس است:
نامش دانایی است،
ریشهاش در دل انسان زنده است.